کشکول ماه نشان
چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 6:58 ::  نويسنده : عبدالله

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود :هر كه دختر خود را بفاسقى تزويج كرد روزى هزار مرتبه او را لعنت ميكنند و دعايش مستجاب نگردد و اعمال واجب و مستحبش مورد قبول واقع نميشود. و فرمود هر زنى كه با كمال ميل و رضايت مهريه خود را بشوهر ببخشد براى هر درهمى ثواب آزاد كردن بنده‏اى براى او بنويسند. و فرمود هر زنى كه كتمان كند اسرار شوهر را و بديگران نگويد در قيامت بدرجه حور العين‏ها خواهد بود، و ليكن اگر در معصيت خدا باشد جايز نيست براى او كتمان نمودن (زيرا سبب ترك معصيت او میشود و هم سبب عبرت ديگران ميگردد). و فرمود هر كه شاهد ازدواج مرد و زن مسلمانى بشود رحمت الهى او را احاطه خواهد كرد، و ثواب هزار شهيد براى او بنويسند و براى هر قدمى كه بر ميدارد ثواب يك پيغمبر دارد و براى هر كلمه‏اى كه بجهت اصلاح طرفين گفته باشد ثواب عبادت يك سال برايش بنويسند و بخانه خود باز نميگردد مگر آنكه آمرزيده خواهد بود، و هر كه سعى كند در (اصلاح و اتمام) ازدواج مرد و زن خداوند بشماره هر موئى كه در بدن دارد شهرى در بهشت باو كرامت فرمايد و أجرش مانند كسى است كه اسيران امت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را خريده و آزاد نموده باشد و اگر موقع رفتن يا بازگشتن بخانه خود از دنيا برود در قيامت جزو شهدامحسوبش كنند. و فرمود: داخل نميشوند ملائكه در خانه‏اى كه در آن شراب يا دف (دايره) يا طنبور يا نرد (و يا آلات ديگر موسيقى) باشد و دعاى اهل آن خانه مستجاب نشود، و خداوند بركت را از ايشان بردارد. و فرمود: هر زنى كه اطاعت شوهر شرابخوار خود كند براى هر قدمى كه برميدارد بعدد ستارگان گناه برايش نوشته شود، و هر فرزندى كه از او متولد شود نجس است و اعمالش چه واجب باشد و چه مستحب قبول نميشود تا وقتى كه شوهرش بميرد يا مهريه خود را بذل كند تا او را طلاق دهد. و فرمود: يك زن صالحه بهتر است از هزار مرد غير صالح، وهر زنى كه با كمال ميل و رضايت و رغبت خدمت بشوهر خود كند مدت هفت روز، خداوند هفت درب جهنم را بروى او ببندد و هشت درب بهشت را برايش بگشايد كه از هر دربى بخواهد داخل شود

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 6:32 ::  نويسنده : عبدالله

 

رسول اکرم

صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: در جهنم وادى هست كه اهل جهنم روزى هفتاد هزار مرتبه از (عذاب دردناك) آن استغاثه می ‏كنند، و در آن وادى خانه ‏ايست از آتش، و در آن خانه چاهيست از آتش و در آن چاه تابوتيست از آتش، و در آن تابوت ماريست كه هزار دندان دارد، و طول هر دندانش هزار ذراعست، انس بن مالك گفت عرض كردم يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم براى كيست اين عذاب؟ فرمود: براى شرابخوار از اهل قرآن (مسلمان) و تارك الصلاة. و فرمود كه روزى جبرئيل بر من نازل شد در حالى كه رنگش متغير و حالش دگرگون بود، سبب پرسيدم؟ گفت امروز بر جهنم گذشتم و وادى را كه سخت مشتعل بود مشاهده كردم، از مالك جهنم پرسيدم براى كيست اين عذاب؟ گفت براى سه نفر، محتكرين لباس و غذا (براى گرانفروشى) و شرابخوار، و قوّاد (كسى كه جمع كند مرد و زن را بطريق حرام). و فرمود چون روز قيامت شود خداوند بفرمايد كجايند دشمنان من؟ جبرئيل خواهد گفت: پروردگارا دشمنان تو بسيارند، كدام دسته‏ آنها را ميطلبى؟ بفرمايد: كجايند كسانى كه شراب ميخوردند و شب را بمستى ميگذراندند، كجا هستند كسانى كه حلال ميشمردند محارم خود را و با آنان نزديكى مينمودند، چون آنها را بحضور عدل الهى بياورند بفرمايد كه آنها را با شياطين در جهنم سخت عذاب نمايند.

دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, :: 7:12 ::  نويسنده : عبدالله

 نقل است كه پدر أبو بكر هنگام وفات پيامبر در طائف بسر می برد، و چون جريان بيعت با أبو بكر رخ داد نامه‏ اى به اين عنوان براى پدرش فرستاد: از جانشين و خليفه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به أبو قحافه، أمّا بعد؛ مردم به خلافت من راضى شدند، و من از امروز خليفه خدايم، اگر به سوى من آنى براى شما بسيار خوشتر است.
چون أبو قحافه نامه را خواند به حامل نامه گفت: چرا علىّ را انتخاب نكرديد؟ گفت:
او كم سنّ و سال بود و بسيارى از سران قريش و غير آن را در غزوات كشته است، در مقابل أبو بكر از او بزرگتر است. أبو قحافه گفت: اگر به سنّ است من به خلافت از او شايسته‏ ترم! حقّ علىّ را خوردند با اينكه خود رسول خدا براى او بيعت گرفت و ما را بدان امر فرمود!!.
سپس اين گونه پاسخ گفت: از أبو قحافه به پسرش أبو بكر، أمّا بعد؛ نامه ‏ات بدستم رسيد و كاتب آن را فرد بی ‏فكرى يافتم، كه هر كلام آن ديگرى را نقض می كند، يك بار خود را خليفه رسول خدا خواندى و بار ديگر خليفه خدا، و در آخر خود را جمهور مردم قلمداد نمودى، اين امرى مشتبه و ملتبس است، به تو هشدار می دهم در چنين كارى داخل نشوى كه خروج و خلاصى از آن بسيار دشوار بوده و عاقبت آن در روز قيامت دوزخ است و ندامت است و ملامت، كه بی ‏شكّ هر كارى راه ورود و خروجى دارد، و تو خوب می دانى چه كسى به اين امر از تو شايسته‏ تر است، پس آنچنان رعايت خداوند را بنما كه گويى او را می ‏بينى، و كار را به صاحب اصلى آن واگذار، كه انجام آن امروز آسانتر و سبكتر از فردا است، و السّلام.

یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, :: 7:10 ::  نويسنده : عبدالله

سلمان گويد: هنگام غسل پیامبرصلی الله علیه واله جريان سقيفه را به گوش امیرالمومنین علی علیه السلام رساندم و اينكه الحال أبو بكر بر منبر رسول خدا نشسته و مردم با او بيعت می نمايند.
حضرت علىّ عليه السّلام فرمود: اى سلمان، آيا دانستى اوّلين نفر كه در منبر پيامبر با أبو بكر بيعت نمود كه بود؟ گفتم: نه، جز آنكه در سقيفه بنى ساعده أوّل كسى كه با أبو بكر بيعت نمود
بشير بن سعد و پس از او به ترتيب: أبو عبيده جرّاح، عمر بن خطّاب، سالم مولاى ابى حذيفه [و معاذ بن جبل‏].
فرمود: منظور من اين نبود، آيا متوجّه شدى وقتى أبو بكر به منبر رفت اولين نفرى كه با او بيعت كرد چه كسى بود؟ گفتم: نه نفهميدم، ولى به خاطر دارم كه او پيرمردى عصا بدست بود كه در پيشانى اثر سجده داشت و در حالى كه لباسهاى خود را جمع كرده بود از منبر بالا رفته و به حالت گريه گفت: خدا را شكر كه مرا زنده نگه داشت تا اينكه تو را در اين مكان ديدم، دست خود را بگشا تا با تو بيعت كنم، و با او بيعت نموده و از منبر پائين آمد و از مسجد خارج شد. حضرت امير به من فرمود: اى سلمان نفهميدى او كه بود؟ گفتم: نه؛ ولى از لحن كلامش ناراحت شدم گويا از مرگ پيامبر خوشحال بود.
امام علىّ عليه السّلام فرمود: او ابليس ملعون بود، پيامبر به من گفته بود كه در روز غدير خمّ كه مرا به دستور خداوند به مقام خلافت نصب و تعيين فرموده، و در باره‏ ام آنچه لازم بود به مردم گفت، و تبليغ آن را از همه خواست، ابليس و يارانش در آنجا حاضر بوده به هم گفتند: اين امّت پيوسته مورد هدايتند و از هر گمراهى محفوظند، و به همين جهت هيچ‏ راه نفوذى بديشان نخواهيم داشت، چرا كه امام و پناه پس از پيامبرشان را يافته‏ اند.
ابليس با شنيدن اين سخنان سخت متأثّر و اندوهناك شد و رفت. و حبيبم به من گفته بود پس از وفاتم مردم در سقيفه بنى ساعده پس از مخاصمه و مذاكره با أبو بكر بيعت نموده سپس به سمت مسجد آمده و أوّل كسى كه بر منبر با او بيعت كند ابليس لعين است كه؛ بصورت پيرمردى عصا بدست و شادان چنين و چنان گويد. سپس شيطان با ساير يارانش گرد آمده و پس از شادى بسيار روى به آنها نموده و گويد: فكر می كرديد ديگر ما را به اين جمعيّت راهى نيست، مرا چگونه ديديد، آرى نفوذ من بديشان از همان جا آغاز شد كه فرمان خدا و رسول را زير پا گذاشتند.

 

                        احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 191
 

یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, :: 6:41 ::  نويسنده : عبدالله

 حضرت محمّد الباقر (ع) روى بابن عبد اللَّه جابر الأنصارى آورده گفت: اى جابر آنچه در صحيفه كه در خدمت جدّه ماجده ‏ام سيّده نساء العالمين فاطمه بنت خير المرسلين ديدى براى ما حديث و حكايت كن جابر گفت: نعم، يا أبا جعفر روزى داخل خدمت مولات و سيّده خود فاطمه بنت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شدم براى تهنيت ولادت امام حسن عليه السّلام در دست مبارك آن بضعه رسول الثّقلين از درّ سفيد صحيفه ديدم گفتم: اى سيّده من و سيّده جميع نساء العالمين اين چه صحيفه است كه در دست مبارك شما می ‏بينم؟
گفت: يا جابر در اين صحيفه أسماء أئمّه از أولاد منست.
من گفتم: يا سيّدة النّسوان آن را بمن ده تا نگاه در آن نمايم.
آن حضرت فرمود كه: يا جابر اگر نهى در آن باب از حضرت ايزد وهّاب نميبود بتو ميدادم امّا چون حضرت بيچون نهى نمود كه بغير نبىّ و وصىّ نبىّ و يا أهل بيت نبىّ كسى ديگر مسّ آن صحيفه ايزد داور نكند لهذا به تو نمی ‏توانم داد امّا ترا اذنست كه از باطن آن نظر بمكتوبات ظاهره آن كرده تلاوت نمائى.
من چون اين سخن از آن بضعه رسول شنيدم همان را شرف سعادت دنيا و آخرت خود دانستم شروع در قرائت آن نمودم در آن صحيفه بعد از تسميه و حمد و ثناى خالق البريّه نام نامى و اسم گرامى حضرت رسول علّام به دين نهج و آئين مرقوم نمود كه:
أبو القاسم محمّد بن عبد اللَّه بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف المصطفى مادرش آمنه.
أبو الحسن علىّ بن أبى طالب المرتضى مادرش فاطمه بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف.
أبو محمّد حسن بن علىّ البرّ التّقى.
أبو عبد اللَّه الحسين بن علىّ مادر ايشان فاطمه بنت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم.
أبو محمّد علىّ بن الحسين العدل مادرش شهربانو بنت يزدجرد بن شاهنشاه.
أبو جعفر محمّد بن علىّ الباقر مادرش امّ عبد اللَّه بنت الحسن بن علىّ بن أبى طالب صلوات اللَّه عليهم أجمعين.
أبو عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق مادرش امّ فروه بنت القاسم بن محمّد بن أبى بكر.
أبو ابراهيم موسى بن جعفر الثّقه مادرش جاريه نام آن حميده.
أبو الحسن علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام مادرش جاريه نامش نجمه أبو جعفر بن محمّد بن علىّ الزّكى التّقى مادرش جاريه اسمش خيزران.
أبو الحسن علىّ بن محمّد الأمين مادرش جاريه نامش سوسن.
أبو محمّد الحسن بن علىّ العسكرى مادرش جاريه اسمش سمانه و مكّنى بامّ الحسن است.
أبو القاسم محمّد بن الحسن و او حجّت خداى تعالى و قائم است مادر او جاريه نامش نرجس صلوات اللَّه عليهم أجمعين.

جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, :: 6:58 ::  نويسنده : عبدالله

شخصى از امام صادق عليه السّلام خواست، او را نصيحت فرمايد، امام اظهار داشت: خود را براى رفتن به سفر (آخرت) مجهّز كن و زاد و توشه كافى برگير، براى سفرى كه بسيار دور و دراز است و خود وصىّ خويشتن باش، و اميدوار مباش كه ديگران و يا فرزندانت، پس از مرگ چيزى برايت بفرستند، پس تا می توانى انفاق كن و اعمال شايسته انجام ده، زيرا زمان رفتن بسيار نزديك شده و امروز و فردا رخت سفر می ‏بندى و به خانه گورت وارد می‏گردى.
لازم است مسلمان بر اوقات نماز مراقبت كند و در انجام اعمال نيك و انفاق در راه خدا تلاش نمايد، زيرا عمر همانند يك لحظه است، و نزديك است «بانگ بر آيد كه خواجه مرد» و چون با هول و ترس پس از مرگ روبرو شود، مى‏گويد مرا به دنيابازگردانيد، تا از اموالم صدقه دهم؟
در جواب گويند: هرگز به دنيا بازنمی گردى.
پس عاقل بايد بقيه عمر خود را غنيمت شمارد، زيرا دنيا فانى است اين حقير (ديلمى) می گويد: جوانى را مغتنم شمار، از سلامتى، پيش از بيمارى بهره ببر، و پيش از رسيدن مرگ انفاق كن و چون مردانه مرد، براى خود، چيزى جلوتر بفرست. پس بخل‏ ورزيدن به زيان انسان است، خداوند می فرمايد:
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ : آنان كه بخل ورزيدند و از مالى كه خدا به آنان داده، انفاق نكردند، گمان نبرند كه اين بخل به سود آنها تمام می ‏شود، (بلكه به ضرر آنها است) زيرا آن مال در قيامت چون زنجير به گردنشان آويخته میگردد. در حديثى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل است كه فرمود: خداوند مال بعضى از شما را به صورت مارى گزنده درمیآورد  و بر گردن صاحبش میآويزد و به دور گردنش می ‏پيچد و می‏گويد: من همان مالى هستم كه از تصدّق من ممانعت كردى، سپس با نيش خود او را می‏گزد، در اين موقع فريادى بس بلند سر می‏دهد.

   ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج‏1، ص: 144

از عالمى پرسيدند: شيرين‏ ترين چيزها در قلب مؤمن چيست؟
گفت: يك چيز است و آن سودى كه از عمل صالح به او می ‏رسد.
سؤال شد نهايت شادى و سرور در چيست؟ گفت: راحتى در هنگام مرگ و جان دادن، سپس اين اشعار را قرائت نمود: هنگامى كه مادرت تو را زاييد گريان بودى و مردمى كه اطراف تو بودند، شاد و خندان بودند پس كوشش كن براى خود كه وقتى همه می ‏گريند، تو خندان باشى، در آن روزى كه از دنيا می روى.

پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 6:9 ::  نويسنده : عبدالله

امام صادق (ع) فرمود نوح (ع) دو هزار و پانصد سال عمر كرد هشتصد و پنجاه سال پيش از نبوت و نهصد و پنجاه سال بدعوت قوم خود مشغول بود و دويست سال در كشتى كار ميكرد تا آن را ساخت و پانصد سال پس از نزول از كشتى و خشكيدن آب تا شهرها ساخت و فرزندانش را در آنها جا داد سپس زير آفتاب بود كه عزرائيل نزد او آمد و گفت سلام بر تو نوح جواب داد و گفت اى ملك الموت چه كارى دارى؟ گفت آمدم جانت را بگيرم فرمود بمن مهلت ميدهى زير سايه روم؟ گفت آرى نوح نقل مكان كرد و فرمود اى ملك الموت اين عمرى كه كردم باندازه همين از زير آفتاب بسايه آمدن بود آنچه دستور دارى اجراء كن وعزرائيل جانش را گرفت‏

                        امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 512

پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 5:56 ::  نويسنده : عبدالله

امام ششم فرمود قومى نزد پيغمبر خدا آمدند و گفتند دعا كن پروردگار ما مرگ را از ما بردارد براى آنان دعا كرد و خداى تبارك و تعالى مرگ را از ميانشان برداشت و بسيار شدند تا جا بر آنها تنگ شد و نسل فراوان شد و صبح كه ميشد هر مردى بايد پدر و مادر و تا جد سيم را خوراك دهد و وضوء فراهم كند و وارسى كند و از طلب معاش باز ماندند و نزد آن پيغمبر آمدند و گفتند از پروردگارت بخواه كه ما را بهمان عمرهاى خود برگرداند او از خدا خواست و آنها را بعمرهاشان برگرداند.

پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 5:22 ::  نويسنده : عبدالله

حضرت عيسى علیه السلام بجمعى گذشت كه شادى مي كردند، فرمود اينها را چه شده عرض شد يا روح اللَّه امشب دخترى را براى مردى برند و اينها شادند، فرمود امروز شادند و فردا گريان يكى از آنها گفت چرا يا رسول اللَّه؟ فرمود چون عروس آنها امشب بميرد پيروانش گفتند خدا و رسولش راستگويند و منافقان گفتند فردا نزديك است صبح كه شد آمدند و او را زنده ديدند و چيزى رخ نداده بود گفتند يا روح دخترى كه ديروز گفتى ميميرد نمرده عيسى فرمود خدا هر چه خواهد كند ما را نزد او بريد در رفتن بيكديگر پيشى گرفتند تا در را زدند شوهرش بيرون آمد عيسى باو گفت از بانويت اجازه گير براى من نزد او رفت و گفت روح اللَّه و كلمة اللَّه با جمعى بر در خانه انتظار تو را دارند چادر بر سر كرد و آمد عيسى باو فرمود امشب چه كار خيرى كردى؟ گفت آنچه كردم پيش از آنهم ميكردم، هر شب جمعه سائلى بر ما گذر ميكرد و خوراك تا شب جمعه ديگر را باو ميداديم ديشب آمد و من بكار خود مشغول بودم و فاميلم شغلها داشتند فرياد كرد كسى جوابش نداد و باز فرياد كرد و جواب نشنيد تا چند بار فرياد زد من كه آوازش را شنيدم بوضع ناشناسى برخاستم و باندازه معهود باو رساندم عيسى فرمود از مجلس خود بكنار رو و بناگاه زير جامه او يك افعى بود چون تنه خرما كه دم خود را گاز گرفته بود عيسى فرمود بدان چه كردى خدا اين بلا را از تو گردانيد.
                        امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 501

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم با پیروی وترویج معارف اسلامی در کلیه مراحل زندگی پیروز و سربلند باشید. @Asemaneabima
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان dosti و آدرس mahe14.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 577
بازدید کل : 61048
تعداد مطالب : 150
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content