غدير خم
کشکول ماه نشان
جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 6:9 ::  نويسنده : عبدالله

و آن حضرت (ص) در بيست و پنجم ذى قعده از مدينه بسوى مكه بيرون آمد، و نامه بأمير المؤمنين عليه السّلام نوشت كه از يمن براى انجام حج بمكه آيد، و براى او نوع حج خود را (كه آيا حج تمتع يا قران است) ننوشت، و خود بقصد حج قران (حج قران يكى از اقسام سه‏ گانه حج است و شرح آن با پاره توضيحات مربوطه در آخر حديث پيش از داستان غدير خم بيايد) شترانى را براى قربانى برداشته بسوى مكه حركت فرمود، و در ذى الحليفة (كه اكنون بمسجد شجره معروف است) احرام بست، و مردم نيز با آن حضرت احرام بستند و از بيداء (كه در يك ميلى مسجد شجرة است) تلبيه (و لبيك) گفت و تا كراع الغميم (كه نام جايى است در سى ميلى مكه) تلبيه گفت و اين فاصله ما بين دو حرم (يعنى مكه و مدينه را) از بيداء تا كراع الغميم تلبيه ميگفت، و مردمى كه‏
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 160
همراه او بودند برخى سواره و برخى پياده بودند، پس راه رفتن بر پيادگان دشوار شد و برنج و تعب افتاده جريان را بعرض آن حضرت رسانده خواهش تهيه مركب براى خود نمودند، حضرت آنان را آگاه ساخت كه مركبى بدست نيايد، و دستور فرمود كمرها را محكم ببندند و تندتر بصورت هروله راه بروند (هروله نوعى حركت است ما بين عادى راه رفتن و دويدن) بدستور آن حضرت (ص) رفتار كردند از آن رنج آسوده شدند.
از آن سو امير المؤمنين عليه السّلام با لشكرى كه همراهش بودند از يمن بسوى مكه حركت كرد و آن حله‏ هائى كه از مردم نجران گرفته بود نيز با خود داشت، و چون رسول خدا (ص) از راه مدينه كه مي آيد بنزديكى مكه رسيد، على عليه السّلام نيز كه از راه يمن مي ‏آمد بنزديكى مكه رسيد، و پيش از آن على عليه السّلام از لشكر خويش جدا شده بود و مردى را بجاى خود بفرمانروائى آنان منصوب داشته و براى آنكه پيغمبر (ص) را ديدار كند پيشاپيش لشكر آمد، پس هنگامى كه رسول خدا بمكه ميرسيد امير المؤمنين عليه السّلام نيز بآن حضرت رسيده سلام كرد و از آنچه انجام داده بود و حله‏ هائى كه از اهل نجران گرفته بود آن حضرت را آگاه كرد و بعرض رسانيد كه براى ديدار آن حضرت پيش از لشكر خود شتابانه آمده است، رسول خدا (ص) از ديدار او و انجام دستوراتش خرسند شد و باو فرمود: اى على بچه نيتى احرام بستى (و نيت انجام چگونه حجى كردى)؟ عرضكرد: اى رسول خدا شما براى من ننوشته بودى كه خود بچه نحو احرام خواهى بست و از راه ديگر نيز نمي‏دانستم، از اين رو من هنگام تلبيه و احرام نيتم را به نيت شما پيوند كرده و گفتم: بار خدايا احرام مي ‏بندم مانند احرامى كه پيمبرت بسته، و سى و چهار شتر براى قربانى با خود آورده‏ام، رسول خدا (ص) فرمود: «اللَّه اكبر» من شصت و شش شتر براى قربانى آورده‏ ام و تو در حج و مناسك قربانى با من شريك هستى، اكنون بر احرام خود باش و بسوى لشكر خود بازگرد، و بشتاب‏
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 161
آنان را بمن برسان تا بخواست خداى تعالى در مكه بهم رسيم، پس امير المؤمنين عليه السّلام با آن حضرت خداحافظى كرده بسوى لشكر خود بازگشت و ديد در همان نزديكى مكه رسيده‏ اند، و چون بآنها رسيد متوجه شد كه آن حله‏ هائى كه پيش آنها بوده همه را بتن كرده‏ اند (از اين جريان ناراحت شده) بر اين كار عيب گرفت، و بآن كس كه بجاى خود در ميان ايشان نهاده بود فرمود: واى بر تو! چه چيز تو را وادار كرد كه اين حله‏ ها را پيش از آنكه برسول خدا (ص) بدهيم ميان ايشان پخش كنى؟ و من نيز بتو چنين اجازه نداده بودم؟ عرضكرد: از من درخواست كردند كه بآنها احرام بندند و خويشتن را بدانها زينت دهند و سپس (در مكه) بمن بازگردانند، پس أمير المؤمنين عليه السّلام همه آنها را از تن ايشان بيرون كرد و در ميان عدلهاى بار (و جوالهائى كه بر شتران بود) بست، لشكريان از اين كردار على عليه السّلام خشمگين شده و چون بمكه رسيدند شكايات زيادى از أمير المؤمنين عليه السّلام برسول خدا (ص) كردند، پس رسول خدا (ص) دستور فرمود منادى در ميان مردم فرياد زد: زبانهاى خود را از شكايت على بن ابى طالب كوتاه كنيد زيرا كه او در باره خدا (و آنچه مربوط بخدا است) سختگير است، و در باره دين اهل سازش و ناديده گيرى نيست، پس آن گروه از بدگوئى و شكايت خوددارى كردند و دانستند كه آن حضرت نزد رسول خدا (ص) مكانت بسزائى دارد، و هر كه در صدد عيبجوئى او برآيد مورد خشم رسول خدا (ص) واقع شود، و على عليه السّلام روى پيروى از پيغمبر (ص) بر احرام خويش باقى ماند، و بسيارى از مسلمانان كه با پيغمبر (ص) آمده بودند قربانى همراه نياورده بودند پس خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: «بانجام رسانيد حج و عمره را براى خدا» (سوره بقره آيه 196) پس رسول خدا (ص) فرمود: از حال تا بروز قيامت عمره را داخل در حج كردم، و انگشتان دو دست خود را داخل در يك ديگر كرد (يعنى مانند اين انگشتان كه داخل درهم شده عمره را داخل در حج كردم) سپس‏
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 162
فرمود: اگر در آغاز كار اين سفر ميدانستم آنچه در آخر بر من روشن شد (و پيش از اين دستور حج تمتع از جانب پروردگار متعال بمن رسيده بود) قرباني‏ها را با خود نمي ‏آوردم (تا حج تمتع بجا آوردم) سپس بمنادى خويش دستور داد كه فرياد زند: هر كه از شما قربانى همراه خود نياورده از احرام بيرون آيد و اعمال گذشته را عمره قرار دهد، هر كه از شما قربانى همراه آورده بر احرام خويش بماند، پس اين دستور را برخى از مردم پيروى كردند، و برخى نافرمانى كردند و در اين باب سخن بسيار شد برخى گفتند:
 (چگونه ممكن است) رسول خدا (ص) ژوليده مو و گرد آلود (مسافرت) باشد و ما (جامه احرام را بيرون كرده) لباس بپوشيم و با زنان نزديكى كرده و روغن بتن بماليم؟ (بايد دانست كه اين سه بر شخص محرم تا مادامى كه در احرام است حرام و قدغن ميباشد) و برخى گفتند: آيا شرم نميكنيد كه شما بيرون رويد و قطره ‏هاى آب غسل (جنابت) از موهاى سرتان بچكد ولى رسول خدا (ص) احرام بتن داشته باشد؟
پيغمبر (ص) (كه اين سخن‏ها را شنيد) آنان كه نافرمانى دستور او را كرده بودند كارشان را زشت شمرد و فرمود: اگر نه اين بود كه من قربانى همراه آورده بودم من نيز از احرام بيرون مي ‏آمدم و آنچه بجا آورده ‏ام عمره قرار ميدادم، پس هر كه قربانى همراه نياورده بايد از احرام بيرون آيد، پس گروهى از نافرمانى آن حضرت بازگشته و جامه‏ هاى احرام را بيرون آوردند، و برخى بر همان حال ماندند و بدستور آن حضرت رفتار نكردند، و از جمله كسانى كه بر آن حال و مخالفت با پيغمبر (ص) باقى ماند عمر بن خطاب بود، پس رسول خدا (ص) او را پيش خوانده باو فرمود: چگونه است كه مي‏بينم تو بر احرام خود هستى؟
آيا قربانى همراه آورده ‏اى؟ عرضكرد: نه، فرمود: پس چرا از احرام بيرون نروى در صورتى كه من دستور دادم هر كه قربانى بهمراه نياورده از احرام بيرون رود؟ گفت: بخدا سوگند اى رسول خدا تا شما محرم هستى من از احرام بيرون نروم! پيغمبر (ص) فرمود: براستى تو باين دستور ايمان نخواهى آورد تا بميرى.
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 163
 (يعنى تا آخر عمر باين حكم الهى گردن ننهى) و از اين رو در زمان خلافت خود از اين دستور الهى سر باز زده بمنبر رفت و آن را قدغن كرد و آنان را كه حج تمتع بجا آوردند تهديد بشكنجه و سخت‏گيرى نمود.
 (مترجم گويد: چنانچه در اول داستان وعده كرديم براى روشن شدن اين حديث بپاره توضيحات نيازمنديم و آن اينست كه: بايد دانست حج در اسلام بر سه گونه است: حج تمتع، حج افراد، حج قران، و چنانچه از اين حديث روشن شود تا پيش از سفر حجة الوداع- يعنى همين مسافرت رسول خدا (ص) بمكه دستور حج تمتع نيامده بود و حج را بصورت قران و افراد بجا مي ‏آوردند، و كيفيت آن اينست كه از ميقات محرم شوند سپس بعرفات و مشعر و منى روند و اعمال آنجا را بجا آورده آنگاه بمكه آيند و طواف و نماز و سعى و طواف نساء و نماز آن را بجا آورند و عمره آن را پس از بيرون آمدن از احرام انجام خواهند داد، و جايز است كه پيش از رفتن بعرفات و مشعر و منى نيز بمكه آيند و طواف كنند ليكن پس از هر طوافى لبيك گويند كه از احرام بيرون نروند، آنگاه پس از انجام اعمال مكه بعرفات روند، و چنانچه از حديث كلينى (ره) در كافى و نيز از اين حديث استفاده شود رسول خدا (ص) با اينكه حج قران بجاى آورد، ابتداء بمكه آمده سپس بمنى و عرفات و مشعر رفته است، و فرق و امتيازى كه ميان حج افراد و قران است آن است كه در حج افراد همراه آوردن چهار پايان براى قربانى شرط نيست ولى در حج قران شرط است كه هنگام بستن احرام قربانى همراه داشته باشند چنانچه رسول خدا (ص) انجام داد، و اما حج تمتع باين گونه است كه در ابتداء بنيت عمره تمتع از ميقات احرام بندند، و سپس وارد مكه شوند و طواف و نماز طواف و سپس سعى ميان صفا و مروه را بجا آورند آنگاه با كوتاه كردن كمى از مو يا ناخن از احرام بيرون آيند و آنچه حرام شده بود جز چند چيز حلال شود و از جمله چيزهائى كه حلال شود نزديكى با زنان و پوشيدن جامه دوخته و عطر ببدن ماليدن است كه در حال احرام همه آنها حرام است آنگاه در شب يا روز نهم ذيحجه براى رفتن بعرفات و انجام اعمال حج تمتع در مكه احرام حج مي بندند و بمنى و عرفات ميروند، ضمنا بايد دانست براى كسانى كه از شهرهاى دور دست كه فاصله‏ اش بيش از چهل و هشت ميل از مكه است حج تمتع واجب است و نميتوانند بصورت قران يا افراد حج بجا آورند و اين دو قسم مخصوص است بأهل مكه و آنان كه در اطراف مكه هستند و فاصله آنان تا مكه بيش از حد مذكور نيست، و وجه اينكه رسول خدا (ص) با اينكه از مدينه بحج آمده بود و روى اين قاعده بايستى حج تمتع بجا آورد ولى حج قران كرد همان است كه در حديث بدان تصريح شده كه پيش از اين سفر دستور حج تمتع نرسيده بود و در اين سفر بود كه رسول خدا (ص) فرمود: عمرة را تا بروز قيامت داخل در حج كردم ... و بهر صورت اگر كسى بنيت حج افراد وارد مكه شد و در آنجا خواست آن را تبديل بحج تمتع كند برايش جايز است ولى براى آن كسى كه بنيت حج قران بمكه آمده و قربانى همراه آورده جايز نيست چنانچه در اين حديث است، و خلاصه پيغمبر اكرم براى‏
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 164
كسانى كه قربانى نياورده بودند دستور فرمود كه از احرام بيرون روند و اين دستورى الهى بود كه بواسطه نزول آيه «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ» پيغمبر (ص) بدان امر فرمود، و از كسانى كه زير بار اين دستور الهى نرفت، و چنانچه رسول خدا (ص) فرمود تا بآخر عمر هم بدان گردن ننهاد عمر بود كه پس از اينكه بخلافت رسيد آن را قدغن كرد و در منبر صريحا گفت: «متعتان كانتا محللتان في زمن النبى و أنا احرمهما و أعاقب عليهما» و بي ‏پروا گفت: اين دستور در زمان پيغمبر (ص) رسيد و بدان عمل شد ولى من آن را حرام ميكنم، و شگفت اينجاست كه برخى از مدافعين عمر كه بهمه بدعتهاى او صورت حق بجانب مي‏دهند و محملى براى آنها درست كرده ‏اند باين داستان كه ميرسند ميگويند: پيغمبر يك مجتهد بود و نظرش بجواز يا وجوب حج تمتع بود و عمر هم يك مجتهد بود و استنباطش حرمت آن بود و خلاصه چنانچه پيغمبر (ص) اجتهاد كرد عمر نيز در اين مسأله اجتهاد كرد و مصلحت را در جلوگيرى و حرمت آن ديد و اين حملى است كه در پاورقى كتاب جانشينان محكوم از قوشچى نقل ميكند، نعوذ باللَّه من التعصب و الضلال). چون رسول خدا (ص) مناسك حج را بجا آورد على عليه السّلام را در قربانى خود شريك ساخت و با مسلمانانى كه همراهش آمده بودند بسوى مدينه بازگشت تا رسيد بجائى كه معروف بغدير خم است، و آنجا جاى منزل كردن نيست زيرا آب و چراگاه ندارد (و مسلمانان از نظر بي ‏آبى و چهار پايانشان از جهت نبودن چراگاه و علوفه در مضيقه قرار ميگرفتند) پس آن حضرت در آنجا فرود آمد و مسلمانان نيز با او در همان جا فرود شدند، و سبب فرود آمدنش در آنجا اين بود كه دستورى از خداى تعالى در باره نصب خلافت أمير المؤمنين و جانشينان او در ميان امت پس از او نازل گشت، و پيش از اين نيز در اين باره وحى بر آن حضرت شده بود ولى زمانى براى اين كار در وحى الهى تعيين نشده بود، پس آن حضرت اين كار را بتأخير انداخت و موكول كرد بوقتى كه از اختلاف و دودستگى مردم نسبت بامير المؤمنين عليه السّلام آسوده خاطر باشد، و خداى عز و جل ميدانست كه اگر از غدير خم بگذرد بيشتر مردمى (كه همراه او بودند و از قراء و اطراف مدينه بودند) از آن حضرت جدا شوند و بسوى ديار و خانه ‏هاى خود بروند، پس خداى عز و جل اراده فرمود كه آنان را براى شنيدن فرمان جانشينى آن حضرت گرد آورد، و خواست حجت در اين باره بر همگى تمام شود، پس خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: «اى پيامبر برسان آنچه را فرود آمده بر تو از پروردگارت»
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 165
يعنى در باره جانشينى على عليه السّلام و تصريح بامامت او «و اگر نكنى پس نرسانده باشى پيام او را و خدا تو را از مردم نگه مي ‏دارد» (سوره مائده آيه 67) پس خداى تعالى در اين دستور واجب (يعنى منصوب كردن على عليه السّلام بجانشينى) تأكيد فرمود، و از تأخير انداختن آن او را ترساند، و نگهداشتن از مردم و خود دارى آنان را از اين دستور ضمانت كرده و بعهده گرفت، پس رسول خدا (ص) در آنجا كه گفتيم بخاطر انجام دستورى كه بيان شد فرود آمد، و مسلمانان گرد او فرود آمدند، و آن روز روزى بسيار گرم و طاقت فرسا بود، پس رسول خدا (ص) دستور داد زير درختهائى را كه در آنجا بود پاك كنند و دستور داد جهاز شتران را فراهم كرده روي هم بچينند، پس بمنادى خويش فرمان داد كه در ميان مردم فرياد زند و آنان را گرد آورد، پس همگى گرد آمدند و بيشتر آن مردم از شدت حرارت و گرمى هوا عباهاى خود را بساق پاهاى خود پيچيده بودند، همين كه همگى گرد آمدند حضرت بر آن جهازهاى شتر بالا رفت تا ببلندترين آنها رسيد، و أمير المؤمنين عليه السّلام را نيز پيش خوانده او نيز بر آنها بالا رفت تا در طرف راست آن حضرت ايستاد، سپس خطبه‏ اى براى مردم خواند و سپاس خداى را بجا آورده و ثنايش گفت و مردم را تا بآنجا كه در خور استعداد و فهم آنان و ميسور آن حضرت بود موعظه فرمود و خبر ناگوار مرگ خويش را بآنان داده فرمود: من بسوى خدا خوانده شده‏ ام و نزديك است كه بپذيرم و دعوت حق را اجابت كنم، و نزديك شده كه از ميان شما بروم و من در ميان شما بجاى نهم چيزى را كه اگر بدان چنگ زنيد هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا (قرآن) و عترت من اهل بيتم، همانا اين دو هرگز از يك ديگر جدا نشوند تا نزد حوض (كوثر) بر من درآيند، پس ببلندترين آوازش فرمود: آيا من سزاوارتر از شما بخودتان نيستم؟ عرضكردند: خدا گواهست چرا (تو از ما بخودمان سزاوارترى) پس پشت سر آن سخن- بدون فاصله- در حالى كه شانه‏ هاى أمير المؤمنين‏
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 166
عليه السّلام را بدست گرفته بود بدانسان كه زير بغل هر دو پيدا بود- فرمود: پس هر كس من مولايش بوده ‏ام اين على مولاى اوست، بار خدايا دوست بدار هر كه او را دوست بدارد، و دشمن دار هر كه او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كه او را يارى كند، و واگذار هر كس كه او را واگذارد و دست از ياريش بردارد، سپس بزير آمد و آن وقت نزديك ظهر بود، پس دو ركعت نماز بجا آورده ظهر شد و اذان گوى آن حضرت براى نماز ظهر اذان بگفت، حضرت با ايشان نماز ظهر را خوانده و در خيمه و چادر خود نشست و بعلى عليه السّلام دستور فرمود: در چادرى برابر چادر او بنشيند، سپس بمسلمانان دستور فرمود: دسته دسته نزد او بروند و منصب جديد او را مژده دهند و بعنوان امارت و فرمانروائى مؤمنين بر او سلام گويند، پس مردمان اين كار را كردند، سپس بهمسران خود و زنان ديگر مسلمانان كه همراه او بودند دستور فرمود پيش او بروند و بامارت مؤمنين بر او سلام كنند آنها نيز انجام دادند.
و از جمله كسانى كه در بشارت سخن را بدرازا كشاند و بيش از ديگران اظهار شادمانى كرد عمر بن خطاب بود و از جمله سخنان او اين بود كه گفت: به به، اى على امروز ديگر تو فرمانرواى من و فرمانرواى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه شدى، و حسان بن ثابت (شاعر معروف آن زمان) نزد رسول خدا (ص) آمده عرضكرد:
اى رسول خدا (ص) آيا بمن اذن ميدهى در اينجا شعرى بگويم كه خدا را خوشنود سازد؟ فرمود: بگو اى حسان بنام خدا، پس حسان در جاى بلندى ايستاد و مسلمانان براى شنيدن سخنان و اشعارش گردنها را كشيدند و او اين اشعار را انشاء كرد:
1- پيغمبرشان در روز غدير آنان را آواز داد و با چه آواز رسائى فرمود كه همگى شنيدند.
2- فرمود: كيست فرمانروا و صاحب اختيار شما؟ همگى بدون اظهار دشمنى و اختلاف گفتند:
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 167
3- خداى تو فرمانرواى ما است و تو صاحب اختيار مائى، و امروز در ميان ما نافرمان و مخالفى نخواهى يافت.
4- پس فرمود: اى على برخيز كه من تو را براى امامت و راهنمائى بعد از خودم برگزيدم.
5- پس هر كه من فرمانرواى اويم اين على فرمانروا و صاحب اختيار اوست، و شما براى او ياران با وفا و دوستار او باشيد.
6- و در اينجا دعا كرد كه: خدايا دوست دار دوستان او را و با آن كس كه با على دشمنى كند دشمن باش. پس رسول خدا (ص) باو فرمود: اى حسان تا ما را بزبان يارى ميكنى هميشه مؤيد بروح القدس باشى، و اينكه حضرت (ص) دعاى مشروط باو فرمود (باينكه تا آنگاه كه ما را بزبان يارى كنى) براى آن بود كه ميدانست در پايان كارش مخالفت با على عليه السّلام خواهد كرد (چنانچه مورّخين نوشته‏اند كه پس از هلاكت عثمان از بيعت با على عليه السّلام سرباز زد) و اگر آن حضرت ميدانست كه در آينده هم زندگى خود را بدرستى و سلامت در عقيده و مرام سپرى ميكند دعا را مشروط نمي ‏فرمود (باينكه تا آنگاه كه ما را بزبان يارى كنى) و بطور اطلاق دعا مي ‏فرمود، و نظير اين آن شرطى است كه خداوند در ستايش از همسران پيغمبر فرمود، و بدون شرط بطور اطلاق آنان را نستوده، زيرا ميدانسته است كه برخى از آنان در آينده تغيير حالت داده و دگرگون مى‏شود و از شايستگى ستايش و ارجمندى (كه اكنون دارد) و بدان سبب سزاوار آن بود بيرون رود و اين گونه فرمود: «اى زنان پيمبر شما مانند ديگر زنان نيستيد اگر بترسيد از خدا» (سوره احزاب آيه 32) و آنان را در اين باره چون خاندان پيغمبر (ص) مورد ستايش قرار نداده آنگاه كه آن خاندان ارجمند خوراك روزانه خود را به يتيم و مسكين و اسير بخشش نمودند، و خداى سبحان در باره على و فاطمه و
                        ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 168
حسن و حسين عليهم السّلام كه با شدت نيازى كه بدان خوراك و قوت روزانه داشتند ديگرى را بر خود مقدم داشتند اين آيات را فرو فرستاد: «و خوراندند آن خوراك را با اينكه دوست داشتند به بينوائى و يتيمى و اسيرى، جز اين نيست كه ميخورانيم شما را براى روى خدا و نخواهيم از شما پاداشى و نه سپاسى، همانا مي ‏ترسيم از پروردگار خويش روزى را كه ترشروى و آشفته خوى است، پس نگاهشان داشت خدا از بدى آن روز و بديشان ارزانى داشت خرمى و شادكامى، و بخاطر شكيبائى كه داشتند خداوند پاداششان داد بهشتى و حريرى» (سوره انسان آيه 8 تا 12) پس پاداش آنان را بطور قطع و بدون قيد و شرط فرمود و مانند ديگران مشروط بزمانى و حالى نفرمود چنانچه از پيش گذشت.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم با پیروی وترویج معارف اسلامی در کلیه مراحل زندگی پیروز و سربلند باشید. @Asemaneabima
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان dosti و آدرس mahe14.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 35
بازدید کل : 63035
تعداد مطالب : 150
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1