امام صادق (علیه السلام) فرمود: در ميان بنى اسرائيل مردى بود كه دائم با خود زمزمه می كرد:
(الحمد للَّه ربّ العالمين و العاقبة للمتقين) ابليس از اين مطلب در خشم شد و شيطانى را بسوى او فرستاد، آن شيطان كه بصورت مردى ممثّل شده بود به نزد آن مرد رفت و گفت: بگو عاقبت از آن اغنياء و ثروتمندان است، آن مرد نپذيرفت و گفت: اولين كسى كه به نزد ما آمد از او سؤال می كنيم و هر كس كه آن فرد بر خلاف او حكم دهد، دست او را قطع خواهيم كرد، در اين وقت فردى بر آنها وارد شد و وقتى از ماجرا با خبر شد، گفت: (العاقبة للاغنياء) پس دست مؤمن را قطع كردند، امّا او باز هم می گفت: (الحمد للَّه ربّ العالمين و العاقبة للمتقين) دوباره آن شيطان بصورت ديگر به نزد او آمد و گفت: بر سر قطع دست خود شرط می بندم كه عاقبت از آن اغنياء است، اين بار هم از اولين فردى كه بر آنها وارد شد سؤال كردند و او گفت: (العاقبة للاغنياء) اين بار دست ديگر مرد مؤمن را قطع كردند، ولى او باز هم می گفت: (الحمد للَّه ربّ العالمين و العاقبة للمتقين) اين بار شيطان گفت: حاضرى بر سر قطع گردنت با من شرط ببندى؟
مرد مؤمن قبول كرد و هر دو با هم به راه افتادند، اين بار با ملكى برخورد كردند كه به صورت بشر تمثّل يافته بودآن دو ماجراى خود را براى او بيان كردند، او ابتدا دو دست بريده مرد مؤمن را لمس كرد و دوباره دستان او صحيح و سالم شد، سپس سر آن شيطان خبيث را از تنش جدا كرد و گفت: آرى اين چنين است كه عاقبت از آن اهل تقواست.
قصص الأنبياء(قصص قرآن)، ص: 646
نظرات شما عزیزان: